مترجم: محمد اسماعیل حق پرست**
این تحقیق از آزمایشی کنترل شده برای نشان دادن تاثیرات نژاد بر تحلیلهای اخلاقی دانشجویان سیاهپوست روزنامهنگاری تنها از طریق تغییر نژاد افراد حاضر در عکسها استفاده کرده است. برخلاف آنچه که میتوان از طریق نظریههای گونهشناسانه و هویتشناسانه پیشبینی کرد، این دانشجویان سیاهپوست، در تحلیلهای اخلاقی خود اولویتی برای هم نژادیهای خودشان قائل نشدند، بلکه رفتارشان با افراد سیاهپوست و سفیدپوست، مساوی بود. مشاهده عکسها، نیز تاثیری در تحلیلهای اخلاقی داشت؛ افرادی که عکسها را دیدند، صرفنظر از نژادشان، تصمیمات اخلاقی به مراتب بهتری از افرادی که عکسها را ندیدند گرفتند.
این نگرانی عمده همواره وجود داشته است که رسانهها به گونهای ناشایست، با گروههای قومی و نژادی خاصی، مثل سیاهپوستها، رفتاری کلیشهای و یکنواخت داشته باشند. تحقیقات متعدد نشان داده است که سفیدپوستها، به طور کلی، گرایشهایی تندتر و تصوری قالبیتر نسبت به سیاهپوستها دارند. چند تحقیق دیگر، همین نتایج را برای روزنامهنگاران نیز گرفتهاند؛ تحلیلهای اخلاقی روزنامهنگاران سفیدپوست در مورد سیاهپوستها کیفیت کمتری نسبت به تحلیلهای آنان در مورد سفیدپوستها دارد و ارزیابی آنان در مورد اهمیت اخبار، میتواند بهشدت تحت تاثیر مساله نژاد باشد. دیگر تحقیقاتی که بهطور خاص به مساله نژاد نپرداخته بودند نیز به این نتیجه رسیده بودند که ویژگیهای شخصیتی افراد حاضر در یک خبر، در قضاوت اخلاقی خبرنگاران تاثیرگذار است. با توجه به تاثیر عمیق نژاد در بسیاری دیگر از فرآیندهای ادراکی، مثل حافظه و یا میزان توجه، منطقی است که پرسیده شود آیا نژاد، همچنین در تحلیلهای اخلاقی روزنامهنگاران یا به بیان دیگر، تشخیص درستی یا نادرستی اخلاقی یک عمل خاص، تاثیرگذار است یا خیر؟
تحلیل اخلاقی با کیفیت، برای اولین بار توسط پیاژه (Piaget) به صورت توانایی لحظهای تفکر کردن به موضوعات بیشتر و به صورتهای پیچیدهتر، تعریف شد. در همه فلسفههای اخلاق، با کیفیتترین تحلیل اخلاقی، شامل عکسالعمل نشان دادن یا رفتار کردن با همه افراد، به طور مساوی است. این موضوع، مرتبط با پرسش این تحقیق در مورد نژاد است، در بهترین نوع تحلیل اخلاقی، هیچ نژادی نباید نسبت به یک نژاد دیگر برتری یابد. گروه تحقیقاتی انتمن (Entman) نشان داده است که رسانهها، به طور ناخودآگاه، حاوی نوعی رفتار قالبی ظریف هستند؛ به نظر میرسد که با اطمینان میتوان اینگونه فرض کرد، تصمیمگیریهای خبرنگاران که منجر به چنین رفتار قالبیای میشود، شامل نوعی دستهبندی نژادی نیز میشود.
این تحقیق، نوعی ارزشگذاری است، زیرا اطلاعات مهمی را برای ارزشیابی راهحل پیشنهاد شده برای مشکل نگاه قالب رسانهها با استفاده از بررسی جامعه آماری بزرگتری از خبرنگاران، به دست میدهد. اتاقهای خبری در سراسر کشور، عمدتا از سفیدپوستها تشکیل شدهاند و با توجه به بحث مطرح شده، برای وارد کردن نظرات اقلیتهای بیشتر، این اقلیتها باید بیشتر به اتاقهای خبری راه یابند. با این حال، فقط یک تحقیق پیدا شد که از این نظر حمایت کند. زمانی که خبرنگاران آسیایی- آمریکایی، کارکنان، اتاق خبری باشند، اهداف و پوشش کارمندان آسیایی بیشتر میشود. مهم است بررسی شود که آیا روزنامهنگاران اقلیت، واقعا در فرآیندهای فکری خود، نسبت به اقلیتها رفتاری مداراجویانه دارند؟ تاکنون هیچ مدرک تجربیای وجود نداشته است که نشان دهد روزنامهنگاران سیاهپوست، درک بهتری در مورد افراد سیاهپوست حاضر در خبرها دارند. علاوه بر این، تعداد کمی از تحقیقات علمی، میزان گرایش افراد سیاهپوست به موضوع نژاد را مورد بررسی قرار دادهاند. این تحقیق، همچنین جای خالی چنین تحقیقاتی را با بررسی چگونگی تاثیر نژاد بر تحلیلهای اخلاقی افراد سیاهپوست از خبرهایی است که در آن خبرها افراد سیاهپوست و سفیدپوست حضور دارند. کاملا واضح نیست که آیا طبق پیشبینی نظریه های دستهبندی نژادی سیاهپوستها تحلیلهای اخلاقی بهتری را در مورد سیاهپوستهای دیگر نسبت به سفیدپوستها انجام میدهند یا همانگونه که در تنها تحقیق تجربی در این زمینه نشان داده شده است، آنها در مورد دیگر سیاهپوستها تحلیلهای اخلاقی ضعیفتری دارند.
نظریه توسعه اخلاقی، کیفیت تحلیلهایی که افراد برای تشخیص صحیح از غلط استفاده میکنند، پایه و اساس تئوری پرکاربرد روانشناسانه درباره چگونگی رشد و پیشرفت اخلاقی افراد که به Lowrence Kohlberg نسبت داده شده اما توسط James Rest و برخی افراد دیگر بسط و گسترش یافته است. تئوری توسعه اخلاقی با فهم این نکته آغاز میشود که تحلیلهای موجود در پس برخی از تصمیمات اخلاقی بهتر از بقیهاند. به عنوان مثال، دو روزنامهنگار ممکن است برای تهیه خبر تصمیم بگیرند که از یک دوربین مخفی استفاده کنند. اگرچه که هر دو یک تصمیم گرفتهاند، اما یکی از آنها بسیار ابتدایی است. زیرا مثلا برای دریافت سود، این کار را کرده، در حالی که دیگری، این کار را به این دلیل انجام میدهد که این تنها راه مشاهده افعال غلط و دستیابی به انصاف اجتماعی است. خبرنگار اول، تحلیل اخلاقی ضعیفتری نسبت به خبرنگار دوم دارد. Kohlberg این تحلیلها را به شکل یک تئوری دستهبندی شده با تعریف هر دسته براساس مفاهیم فلسفه باستانی (Classic) اخلاق درآورد.
در سه دسته نظریه توسعه اخلاق، پایینترین کیفیت تحلیل اخلاقی، دسته پیشاسنتی (Pre conventaional) است. در این دسته، انتخابهای اخلاقی فرد در جهت منافع و رفاه خودش است. این دسته به عنوان مثال خبرنگاری مورد استفاده قرار میگیرد که میخواهد اقلیتی را به دلیل نفع شخصی انتخاب کند. دسته میانی، که دسته سنتی (Conventional) نام دارد به صورت پیروی کردن از توقعات، قواعد و قوانین جامعه تعریف میشود. مثالی بر ای این دسته، خبرنگاری است که نوشتن در مورد زندگی شخصی یک سیاستمدار را به این دلیل برمیگزیند که قانون میگوید در مورد شخصیتهای ملی، هیچ موضوع خصوصی وجود ندارد، در این دسته از تحلیلها، آنچه که قانونی است، اخلاقی نیز هست. با هدف کمک برای دستیابی به عدالت اجتماعی از طریق جلوگیری از وقوع مجدد چنین رویدادی در آینده بالاترین دسته، یا همان دسته پساسنتی (Post conventional) در تحلیلهای اخلاقی، با توجه به اصول اخلاقی جهان تعریف میشود و عبارت است از دلایل تحلیل عقلانی؛ قواعد و قوانینی باید جهانشمول باشند و این یعنی هیچ گروهی نباید بر گروه دیگری برتری داشته باشد. صحیح و غلط و دیگر ارزشها در قوانین و قواعد، باید با توجه به موارد متقابل خود شناخته شوند. خبرنگاری که تصمیم میگیرد تا ویدئویی جدلبرانگیز مربوط به صحنه یک ماشین پلیس که با سرعتی زیاد شخصی را کشته است را نمایش دهد، تصمیمی بر پایه بالاترین دسته تحلیلهای اخلاقی گرفته است.
روزنامهنگاران هر روز با قضاوتهای اخلاقیای مواجه میشوند که اغلب از لحاظ نژادی خنثی هستند. به هر حال، اعضای نژادها ضرورتا به دلیل امکان حضور شخصیتهایی از هر نژاد در یک خبر، حاضر هستند. پس سوال این است که آیا به خاطر نژاد فرد حاضر در خبر باید در تصمیمگیری تغییر ایجاد کرد یا خیر؟ اگر یک خبرنگار، با هدف کمک به ترویج عدالت،تصمیم به چاپ عکسی از سیاهپوستها بگیرد، تحلیلی با کیفیت بالا داشته است و اگر این کار را به این دلیل انجام داده که سودی برای او داشته باشد و یا به موقعیت شغلی او کمک کند، تحلیلی با کیفیت پایین داشته است. کاری که خبرنگاری تصمیم به انجامش میگیرد، مهم نیست، بلکه نوع تحلیل اخلاقیای که برای کارش دارد، اهمیت دارد. با ارائه اخبار و سوالات اخلاقی مشترک، در شرایطی که فقط نژاد فرد حاضر در خبر متفاوت است، این تحقیق میتواند تشخیص دهد که آیا تحلیل اخلاقی خبرنگار به دلیل تفاوت در نژادها عوض میشود یا خیر و آیا آنان افراد طبقه نژادی خود را در تحلیلهای اخلاقیشان برتر از افراد دیگر نژادها قرار میدهند یا خیر؟
ابزار لازم برای مطالعه توسعه اخلاقی، تست تعریفگر نتایج (DIT) (Defining issues test) است. سوالات موجود در DIT ایدههای اخلاقی را از حافظه بلند مدت، برای کمک به افراد جهت فهم و درک اطلاعات جدیدی که از خواندن مسائل اخلاقی موجود در سوالات پدید میآیند، فعال میکند. دوازده مورد توضیح داده شده، نماینده سه دسته موجود در نظریه توسعه اخلاقی هستند. این موضوع با جزئیات در بخش روش تحقیق توضیح داده خواهد شد. اما اساسا، اگر فردی از تحلیلهای موجود در بالاترین سطح تحلیل اخلاقی استفاده میکند، موارد مطرح شده در تحلیلهای باکیفیت بالا را مهمترین موارد در تصمیمگیری قلمداد میکند. در غیر این صورت تحلیلهای باکیفیت پایینتر مهم خواهند بود. شرکت کنندگان، بدون مزاحم، موارد توضیح داده شده را به ترتیب اهمیت ارزشگذاری میکنند.
نظریه هایی که پیشبینی میکنند که افراد سیاهپوست قضاوتها و تفکرات جانبدارانهای نسبت به دیگر سیاهپوستها دارند، تئوریهای درون گروهی و هویتشناسی هستند. این نظریه ها مدعی اند که افراد، ذاتا تمایل به تعلق داشتن به گروهها با هدف افزایش اعتماد به نفس دارند. برای دستیابی به این هدفها، افراد باید باور کنند که به یک گروه خوب یا بهترین گروه تعلق دارند.
این موضوع، افراد را بر آن میدارد که حتی در برخی موارد به شکل ناخودآگاه، یکدیگر را به گونهای دستهبندی کنند که از طریق این دستهبندیها، آن را با هم مقایسه کنند یا در مورد آنها ارزشیابی کنند. دستهبندیهای نژادی یکی از قویترین دستهبندیهایی است که باعث ایجاد و تشابهات بین افراد میشود. طرفداری درونگروهی عبارت است ازفرآیند یادآوری و ا طلاق گزینشی ویژگیهای مثبت به افراد حاضر در داخل گروه، در عین حال، دریغکردن از اطلاق ویژگیهای مثبت به دیگر گروهها. این ویژگی، به خصوص زمانی تشدید میشود که روابط احساسی قوی و یا پیشینهای تاریخی از درگیری بین افراد در دو گروه وجود داشته باشد، مثل مواردی که بین سیاهپوستها و سفیدپوستها وجود داشته است.
نظریه هویتشناسی، یا همان نظریه هویت اجتماعی نیز ما را به این نتیجه میرساند که سیاهپوستها، احتمالا باید در قضاوتهای اخلاقی خود در مورد دیگر سیاهپوستها جانبداری داشته باشند. این نظریه تصریح میکند که افراد، در مواجهه، دیگر افراد، به طور خودکار به دنبال مواردی میگردند که خودشان به طور طبیعی دارا هستند. وقتی آنها با گروههای مشابهی مثل نژاد مواجه میشوند، این موضوع آنها را به این نتیجه میرساند که تشابهات دیگری مثل فرهنگ، تاریخ، ارزش و دیدگاه نیز دارند که به هویت بخشی بهتر به آنها کمک میکند. بسیاری از این گرایشات، که به گرایشات ضمنی (implicit biases) معروفند، غیرارادی و غیرقابل کنترل هستند. افراد، معمولا در مقابل گروههای نژادی غیرخودی، گرایشات ضمنی منفی نشان میدهند و همچنین به طور معمول وجود چنین گرایشاتی را انکار میکنند. چنین تئوریهایی این احتمال را که روزنامهنگاران سیاهپوست گرایش به یافتن تشابهات بین خودشان و دیگر سیاهپوستها دارند و در نتیجه تحلیلهای اخلاقی با کیفیت بالاتری در مورد سیاهپوستها نسبت به سفیدپوستها دارند، افزایش میدهد.
تحقیقات تجربی همواره مطابق با پیشبینیها نیستند. یکی از مشکلات تحقیقاتی که از تئوریهای درون گروهی و هویتشناسی استفاده میکنند، این است که این تحقیقات معمولا در مورد افراد سفیدپوست بودهاند، نه در مورد اعضای گروههای نژاد دیگری. همانطور که تحقیق در مورد بیماریهای قلبی در مردان و تعمیم دادن نتایج حاصل از آن به زنان نادرست است، تعمیم نتایج حاصل از تحقیق در مورد این نظریه ها روی افراد سفیدپوست، برای دیگر نژادها نیز نادرست به نظر میرسد. بدون شکل، تاریخ، فرهنگ و تجربههای شخصی از تصادفاتهای تبعیضآمیز و رفتارهای قالبی داشتن، در مورد افراد سیاهپوست و سفیدپوست، متفاوت است و این موضوع میتواند باعث ایجاد تفکرات و طرز نگرشهای متفاوت به نژادهای اقلیت شود.
تنها دو مقاله تحقیقاتی که در ارتباط با چگونگی تاثیر دستهبندیهای نژادی بر تحلیلهای اخلاقی یافت شد، حاوی نتایج بحث برانگیزی بودند. یکی از مقالهها از این نظریه حمایت کرده بود؛ افراد، به طور عمده تحلیلهای اخلاقی با کیفیت بالایی در مورد افراد سفیدپوست و تحلیلهایی اخلاق با کیفیت پایینی در مورد افراد سیاهپوست داشتند. مقاله دیگر به نتایجی خلاف آنچه که نظریه درون گروهی پیشبینی میکرد، دست یافت: تحلیلهای اخلاقی افراد سیاهپوست در مورد افراد سیاهپوست حاضر در موضوع کیفیت پایینی داشت؛ آنها ذاتا علیه خودشان با جانبداری قضاوت میکردند. هر دو تحقیق، از تست تعریفگر نتایج (DIT) متعلق به Rest، Narvaez، Bebeau و Thoma و یا وسیلهای شبیه به آن برای ارزیابی تحلیلهای اخلاقی استفاده کرده بودند و در مساله مورد نظر، نژادها را تغییر داده بودند. در هر دو تحقیق، شرکتکنندهها، نیمی از ماجرا را با شخصیتی سیاهپوست و نیمی دیگر را با شخصیتی سفیدپوست دریافت میکردند. تحقیق در مورد سفیدپوستها روی تعدادی از خبرنگاران انجام شد و نتیجه آن نشان داد که روزنامهنگاران سفیدپوست، عموما از تحلیلهای اخلاقی با کیفیت پایینتری در مورد افراد سیاهپوست حاضر در موضوع استفاده میکنند. اگرچه خبرنگاران طوری پرورش یافتهاند که بیطرف باشند، اما تحقیقات نشان میدهند که ایدههای تبعیضآمیز، تقریبا در همه افراد به طور روزانه وجود دارد و غلبه بر آنها بسیار دشوار است. تحقیق در مورد افراد سیاهپوست نشان داد که آنها حتی علیه خودشان تصوری تبعیضآمیز دارند، از خبرنگاران به عنوان شرکتکنندگان در تحقیق استفاده نکرده بود.
نتیجه دو تحقیقی را که خروجیهای متناقضی در برداشت، فقط میتوان به صورت عملی بررسی کرد. به دلیل نتایج متناقض حاصل از تحقیقات، هیچ فرضیه مشخصی را نمیتوان از آن پیشبینی کرد.
RQ1) آیا در یک ماجرای خبری خاص، در دو حالت استفاده از عکسهایی از افراد سیاهپوست و عکسهایی از افراد سفیدپوست، تحلیل اخلاقی مخاطبان سیاهپوست متفاوت خواهد بود؟
RQ2) آیا تحلیل اخلاقی یک مخاطب سیاهپوست که عکسهایی از افراد سیاهپوست را در رابطه با ماجرایی خبری میبیند، با تحلیل اخلاقی مخاطبانی که عکسی در این رابطه نمیبینند و بنابراین، از نژاد شخصیتهای حاضر در خبر بیاطلاعاند، متفاوت است؟
اقوام اجتماعی، نژادها و تحلیلهای اخلاقی، نژادپرستی (تبعیض نژادی) تنها مشکل تحلیلهای اخلاقی نیست؛ اقوام اجتماعی نیز میتوانند در تصمیمگیریها موثر باشند. به عنوان مثال، بزهکاریهای اجتماعی ازجمله مصرف دارو (قرص) و فحشا نیز میتوانند موجب بروز اثراتی منفی شوند که باعث ایجاد استدلالات اخلاقی ضعیف شوند و به مراتب بدتر از موارد ناشایستی چون بیخانمانی که جرم محسوب نمیشوند، هستند. از این گذشته، نشان داده شده است که برخی از جرایم به مساله نژاد گره خورده است. به عنوان مثال، گناهکاری و بیگناهی، به گونهای با توجه به مساله نژاد در ارتباطند، به طوری که در برخی موارد، بدون اینکه حتی قضیه نژاد مطرح شود، در ارتباط با جرایمی خاص به طور خود به خود به ذهن متبادر میشود. برخی جرایم خاص مثل welfare، جنایت و خشونت به عنوان جرایم سیاه عمده شناخته میشوند. کوکایین، داروی سفید است در حالی که کراک داروی سیاه است. اگر در یک بحث از «جرم سیاه» به تنهایی نام ببرید، کسی به فرار از مالیات یا اختلاس از طریق شرکتهای دلالی فکر نمیکند، حال آنکه جرایمی که از آنها به عنوان جرایم سیاه نام برده میشود. جرایمی هستند که حاوی خشونتاند.
تمرکز اصلی این تحقیق روی بررسی تاثیر نژاد بر تحلیلهای اخلاقی خبرنگاران سیاهپوست است اما جرایم اجتماعی موجود در موضوعات خبری و رابطه آنها با نژاد هم مورد بررسی قرار گرفته است. تلاش شده تا مواردی برای بررسی انتخاب شوند که از نظر نژاد خنثی و بدون جانبداری باشند (ربطی به نژاد نداشته باشند)، بیخانمانی، فحشا، مصرف داروهای (I-V drugs) IV و بدرفتاریهای اجتماعی دیگری که در همه جوامع روی میدهند و در بین عموم افراد، مثل جرایمی مانند جرایم خشونتآمیز، کراک و کوکایین، برچسب نژادی ندارند. به هر حال، برای اطمینان، این بررسی صورت گرفته تا مشخص شود آیا نژاد به طور مستقل روی جوامع اجتماعی تاثیر میگذارند یا این تاثیر، متقابل است.
RQ3) آیا شرکتکنندگان در تحقیق از تحلیلهای اجتماعی سطوح مختلف در مورد جرایم اجتماعی متفاوت استفاده میکنند؟
RQ4) آیا بین نژاد افراد حاضر در موضوعات خبری و جرایم اجتماعی آنها که به طور عمده به تحلیلهای اخلاقی تاثیر میگذارند، رابطه متقابلی وجود دارد؟
روش تحقیق
در این مطالعه یک آزمون ۲×۲×۴ استفاده شده است. اولین عامل، شرایط تصویری (با تصویر/ بدون تصویر) بین آزمودنیها بود، شرکتکنندگان یا تصاویر را دیده اند یا نه… دومین و سومین عامل به صورت آزمودنیها بود؛ نژاد (سیاه/ سفید) و موضوعات اجتماعی (روسپیگری/ بیخانمانی/ بیتوجی به بزرگسالان/ مواد مخدر) تمامی شرکتکنندگان در معرض تمامی ۴ موضوع اجتماعی و هر دو نژاد قرار گرفتند، و سعی کمی برای ایجاد تفاوتهای فردی اعمال شد زیرا شرکتکنندگان به عنوان کنترلهای خودشان عمل کردند. شرکتکنندگانی که تصاویری را میدیدند، ۲ تصویر از سیاهان و دو تصویر از سفیدپوستان با استفاده از مدل مربع لاتینی دریافت میکردند.
محرکها: مقیاس وابسته قضاوت اخلاقی یعنی JERI برای کار به صورت مشابه روی آزمون توصیف موضوعات طراحی شد. این آزمون قبلا مورد آزمایش قرار گرفته بود و در هر آزمون گذشته پایانی و روایی خود را کسب نمود بود.
محرکها در JERI چهار معضل بود که در کار روزنامهنگاری ممکن است هر فردی با آن مواجه شود، شرکت کنندگان باید تصمیم میگرفتند که آیا تصویری را منتشر کنند یا نه؟ شرکتکنندگان در گروه کنترل کنندگان نیز باید تصمیم میگرفتند که آیا تصویری را منتشر کنند یا نه؟ شرکتکنندگان در گروه کنترل داستانهایی به صورت متن را بدون اطلاع از نژاد افراد در داستان دریافت میکردند، تصاویر شرح داده میشد اما نشان داده نمیشد. گروه آزمودنی همان داستانها را به علاوه تصاویر سیاه و سفید با کیفیت بالا که نشان همین نژاد افراد داستان بود دریافت میکردند.
نژاد در تصاویری به نحوی بیان میشد که محرکهایی محجوب باشند و به وسیله تغییرات دیجیتالی در پوست، مو و حالتهای صورت کنترل شده بود. دو تصور یک سال که تنها در نژاد متفاوت بودند و برای هر داستان طراحی شد. یک نتیجه ماجرا نشان داد که مردم تغییرات را متوجه نشدند و به راحتی توانستند نژاد مورد نظر را شناسایی کنند و بیان کردند که در دیگر جنبهها یکسان بود (برای تصاویر، نویسندگان تماس گیرید) در تمامی سناریوها، تصویربردار از افراد یا والدینشان یا مراقبتشان اجازه داشت که تصویربرداریکنند. تمامی تصاویر توسط عکاسان حرفهای روزنامهنگار گرفته شده بود و حائز جوائزی در مسابقات عکسهای خبری سال شده بود.
جامعه آماری
شرکتکنندگان دانشجویان روزنامهنگاری در دو کالج سیاهان و نیز دانشگاههایی در جنوب بودند استفاده از دانشجویان کالج مناسب است زیرا این مطالعه برای تعیین اینکه آیا تاثیرات در حال حاضر وجود دارند یا حاصل تعمیمپذیری است؛ طراحی شده است. شرکتکنندگان به طور تصادفی انتخاب شدند.
روند اجرا بلافاصله بعد از خواندن هر معضل، شرکتکنندگان باید تصمیم میگرفتند که آیا تصویر را استفاده کنند یا نه؛ پاسخ «نمیتوانم تصمیم بگیرم» نیز گزینه سوم بود. سپس، شرکتکنندگان ۱۲ جمله را براساس JERI رتبهبندی کردند تا اهیمت هر کدام را در یک مقیاس ۵ درجهای (خیلی زیاد، زیاد، مقداری، کمی یا مهم نیست) بیان کنند. در ۴ جمله انعکاسی از مراحل کلبرگ شخص بود. مثلا با انتشار این عکس ممکن است من برنده یک جایزه شوم، (قبل از عرف، آلفا= ۸۳/۰)؛ «اگر روزنامه عکس را منتشر نکند، در رقابت چیزی شبیه این را منتشر میشود. (عرفی، آلفا= ۸۳/۰)؛ «اگر روزنامه عکس را منتشر نکند، شرایط باعث بروز زمینههایی مانند این میشود (بعد از عرف، آلفا= ۷۵/۰). با استفاده از اطلاعات جمعآوری شده در دیگر مطالعات، جملات JERI با جملات DIT سنجیده شد تا از سنجش مراحل اخلاقی که قصد انعکاس آن را داشتند مطمئن شوند.
جدول ۱
میانگین نمرات قضاوت اخلاقی در شرایط
تصاویر |
میانگین (انحراف معیار) |
افراد سیاهپوست |
۷٫۸۳ (۴٫۰۷) |
افراد سفیدپوست |
۸٫۶۹ (۳٫۹۵)’ |
افراد سفیدپوست و سیاهپوست |
۸٫۲۶ (۳٫۲۰)” |
بدون تصویر |
۶٫۸۴ (۲٫۴۰)”.’,‘ |
تعداد= ۱۰۴ |
|
هر کدام از دستورالعملهای به وجود آورندگان DIT برای دستیابی به اعتبار، تمامی جملات به طور معناداری با هم همبستگی پیدا کردند.
در پایان، شرکتکنندگان جملات را رتبهبندی میکردند که شامل مهمترین، دومین، سومین و چهارمین مهم در تصمیمگیریهایشان بود. از این رتبهبندی، نمره هر کدام از شرکتکنندگان در قضاوت اخلاقی محاسبه شد. اگر یک جمله بعد از عرفی به عنوان مهمترین انتخاب شده بود، نمره ۴ گرفت، اگر به عنوان دومین مهم انتخاب شده بود، نمره ۳، سومین نمره ۲ و چهارمین نمره ۱٫ زیرا DIT برای اندازهگیری اهمیت نسبی که یک فرد به تفکر اخلاقی میدهد طراحی شده است و فقط جملاتی را که یک شخص در بالاترین سطح نمرهبندی میکند اندازهگیری کند. جملات در سطوح پایینتر دارای نمره صفر میشوند. نمرات با یکدیگر جمع میشوند تا بازه صفر تا ۱۰ برابر هر معضل به دست آید.
نتایج از ۱۰۴ شرکتکننده، ۵۴ نفر عکسها را دیدند و ۵۰ نفر ندیدند. سن شرکت کنندگان از ۱۸ تا ۴۲ سال بود با میانگین سن ۲۲ سال. زنان ۵۵% از نمونهها را شامل میشدند.
در پرسش ۱ این سوال مطرح شد که آیا شرکتکنندگان سیاهپوستی که نژاد انسانهایی را که در داستانهای تصویری بودند را مشاهده کردند، به طور معناداری از سطوح متفاوتی از قضاوت اخلاقی استفاده میکنند هنگامی که انسانهای سیاهپوست به آنها نشان داده میشود تا انسانهای سفیدپوست، میانگین نمرات موجود در جدول ۱ نشان میدهد که شرکتکنندگان هیچ گونه تفاوتی معنادار را در قضاوت اخلاقی در رابطه با نژاد نشان ندادند میانگین نمرات قضاوت اخلاقی در مورد تصاویر سفیدپوستان با تصاویر مربوط به سیاهپوستان تفاوت معناداری را نشان نمیدهد.
در پرسش ۲ این سوال مدنظر بود که آیا شرکتکنندگان سیاهپوست که تصاویر سیاهان را دیدند از سطح متفاوتی از استدلال (قضاوت) اخلاقی نیست، کسانی که تصاویر را ندیدند و نتیجتا نژاد افراد داستان را نمیدانستند استفاده کردند.
جدول ۲ نشان دهنده تفاوت معنادار بین کسانی است که تصاویر سیاهان را دیدند با آنانی که ندید (f=5.93 df=1, 103, p<05…)
جدول ۲
میانگین نمرات استدلال (قضاوت) اخلاقی در مورد موضوع و نژاد افراد در استانها
|
میانگین (انحراف معیار) |
میانگین سیاهپوستان (انحراف معیار) |
میانگین سفیدپوستان (انحراف معیار) |
روسپیگری |
۲٫۸۶ (۲٫۳۹)” b, ‘ |
۳٫۹۶ (۲٫۵۸) |
۳٫۰۰ (۲٫۲۹) |
مواد مخدر |
۳٫۷۹ (۲٫۴۳)” |
۳٫۷۰ (۲٫۴۴) |
۴٫۵۰ (۲٫۱۸) |
بیتوجهی به بزرگسالان |
۳٫۹۳ (۲٫۵۴)b |
۴٫۱۰ (۲٫۴۵) |
۴٫۵۷ (۲٫۴۸) |
بیخانمانی |
۴٫۱۰ (۲٫۶۶)’ |
۴٫۳۰ (۲٫۴۴) |
۴٫۷۵ (۲٫۳۸) |
آنهایی که تصاویر را دیدند از نمرات استدلال اخلاقی بالاتر و معناداری نسبت به آنهایی که تصاویر را ندیدند برخوردار بودند. آزمون ANOVA نشان داد که این تفاوت معنادار (F=8.25,…..) بین دیدن تصاویر سیاهان در داستانها و ندیدن آنها (M=7,83….) و نیز بین دیدن تصاویر سفیدپوستان در داستانها و ندیدن آنها (M=8.69,……) وجود دارد.
پرسش ۲ این سوال را مطرح کرد که شرکتکنندگان از سطح متفاوت معناداری از استدلال اخلاقی برای داستانهایی در مورد موضوعات اجتماعی مختلف استفاده میکنند؟
تفاوت معنادار آماری در قضاوت اخلاقی در موضوعات مختلف مشاهده شد (F=………….) تجزیه و تحلیلهای بعدی نشان داد که تفاوتها بین موضوع روسپیگری و دیگر موضوعات وجود دارد (جدول ۲) در تمام موضوعات سطوح قضاوت اخلاقی به طور معناداری در موضوع روسپیگری پایین بود اما هیچ تفاوت معناداری در هنگامی که افراد داستانها در موضوع روسپیگری سیاه یا سفید بودند و نیز در بین نژادها در سایر داستانها مشاهده نشد.
پرسش ۴ این سوال را مطرح میکند که آیا اثر متقابلی بین نژاد و موضوعات اجتماعی داستانها وجود دارد که به طور معناداری روی قضاوت اخلاقی موثر باشد که وجود نداشت، اثر اصلی موضوع معنادار بود، اما نه اثرنژاد و نه تاثیر متقابل نژاد بر موضوع.
بحث
روزنامهنگاران آینده سیاهپوست در این مطالعه، کاملا طرفدار تساوی انسانها بودند. هنگامی که قرار شد در مورد سیاهپوستان و سفیدپوستان داستانها تصمیمگیری اخلاقی کنند، نژاد تاثیری بر تفکراتشان در مقایسه با دانشجویان روزنامهنگاری سفیدپوستی که قبلا با همین روش مورد تحقیق قرار گرفته بودند نداشت.
این دانشجویان برتری برای نژاد خودشان در مقایسه با آنچه سفیدپوستان انجام دادند قائل نبودند. این یافتهها توسط نظریههای شخصیت یا نظریات درون گروهی که بیان میکنند افراد نظر مثبتتری نسبت به افراد هم نژاد خود تا افرادی از نژادهای دیگر دارند قابل پیشبینی نبود.
اگر این نظریات درست بود، سیاهپوستان از استدلال اخلاقی بالاتری برای سیاهپوستان در داستانها نسبت به سفید پوستان استفاده میکردند ولی این در مورد سیاهپوستان شرکتکننده در این پژوهش اتفاق نیفتاد.
دومین یافته این بود که حذف نژاد افراد در داستانها منجر به استدلال اخلاقی بهتری نشد. در واقع سطح استدلال اخلاقی برای شرکتکنندگانی که هیچ گونه اطلاعات دیداری درباره نژاد دریافت نکردند از همه کمتر بود. این نتیجه مشابه تحقیقات پیشین از سفیدپوستان بود. هنگامی که سیاهپوستان شرکتکنندگان نژاد افراد را در عکسها دیدند، به طور معناداری از قضاوتهای اخلاقی بالاتری برای هر دو نژاد استفاده کردند نسبت به زمانی که نژاد خاصی را در عکس ندیدند. این اثر به وضوح تنها مربوط به نژاد نیست. عکسها اطلاعات بیشتری را منتقل میکنند. هم از لحاظ شناختی و هم تاثیرگذاری نسبت به نژاد، صرف این یافتهها تعجبآور نیست زیرا در تحقیقات قبلی که متغیرنژاد کنترل شده بود، شرکتکنندگانی که تصاویر را دیدند به طور معناداری از نمرات بالاتری برخوردار بودند تا آنهایی که تصاویر را ندیدند.
نظریه های تجزیه و تحلیلشناختی توضیح میدهند که چرا شرکتکنندگان از سطح استدلال اخلاقی پایینتری استفاده میکنند هنگامی که تصاویر را نمیبینند؟ شرکتکنندگانی که تصاویر را میبینند اطلاعات بیشتری از آنان که فقط متنی را میخوانند دارند و آنها از دو روش اطلاعات را دریافت میکنند: دیداری و نوشتاری (کلامی). شواهد دیگر نشان میدهد که اطلاعات از دو طریق بر اطلاعات از یک راه تقدم دارد موقعی که جهت افزایش حافظه، توجه، احساسات استفاده میشود. این مورد درباره استدلال اخلاقی نیز صحیح است. بهعلاوه، داشتن اطلاعات حاشیهای – وقتی اطلاعات به صورت متن و تصویر ارائه میشود- امکان تجزیه و تحلیل عمیق آن را فراهم میآورد. تحقیقات پیشین نشان داده است که تصاویر تفکر ذهنی و استدلال را درباره پیچیدگیها تحریک میکنند. پیچیدگی در اینجا اندازهگیری نشده است اما میتوان تاثیر تصویر بر استدلال اخلاقی را توضیح داد.
این واقعیت که این تصاویر جدید بودند، به این معنا که در معرض دید روزانه نبودند به مانند روسپیگری، بچههای گرسنه بیخانمان و پیرمردان لاغر به سبب تذکر جدی و فوقالعاده شدند. شواهد دیگر نشان میدهد که تصاویر جدید و جالب توجه پیچیدگی را افزایش میدهد. در حالی که تصاویر و نه نژاد، عامل موثری در استدلال اخلاقی این شرکتکنندگان سیاهپوست بود، این مورد درباره مطالعات قبلی با شرکتکنندگان سفیدپوست صادق نبود. تصاویر در نبود استدلال اخلاقی هر کسی تاثیرگذار است اما تصاویر سیاهان استدلال اخلاقی سفیدپوستان را کاهش داد.
همچنان که تصاویر سبب ایجاد تفاوت در استدلال اخلاقی شدند، موضوعات اجتماعی نیز این چنین بودند. موضوعات اگرچه نقش کمتری از تصاویر داشتند اما مهم بودند. دیدن تصاویر نزدیک به ۶/۰ اختلاف در استدلال اخلاقی را به وجود آورد، موضوعات اجتماعی حدود ۴% جدی بودن و اهمیت موضوعات اجتماعی میتواند یک عامل موثر دریافتهها باشد. در این پژوهش و پژوهش قبلی، روسپیگری موضوعی بود که شرکتکنندگان کمترین سطح استدلال اخلاقی را روی آن انجام دادند که به طور معناداری از دیگر موضوعات کمتر و پایینتر بود. هیچ تفاوت معنادار دیگری بین دیگر موضوعات یافت نشد. روسپیگری سبب ایجاد تحمل کمتری میشود و منجر به استدلال اخلاقی پایینتری نسبت به داستانهای دیگر درباره تجاوز یا بیخانمانی میشود. مطالعات بیشتر باید موضوعات دیگر را پیگیری نموده و موضوعی را سب ایجاد تفاوت در استدلال اخلاقی میشود پیدا نماید.
همچنان که انتظار میرفت، هیچ تاثیر متقابلی بین نژاد و موضوع داستان در این مطالعه دیده نشد علیرغم تحققیات دیگر که نشان از تاثیر نژاد بر بعضی از موضوعات داشت. موضوعاتی که در این مطالعه انتخاب شدند به این دلیل بود که اثری از نژاد در آنها نبود و نمیشد تاثیر نژاد را به طور خالص تعیین کرد. این واقعیت که هیچ تاثیر متقابلی بین نژاد و موضوع و نیز هیچ تفاوتی بین قضاوتهای سیاهان و سفیدها در مورد موضوعات اجتماعی تصاویر مشاهده نشد، نشانگر عدم دخالت نژاد در موضوعات برای شرکتکنندگان سیاهپوست بود. این مساله در تحقیقات پیشین درباره سفیدپوستها نیز وجود داشت که منجر به تقویت این ایده میشود که این موضوعات واقعا جدای از نژاد خاصی هستند.
نتیجهگیری
این پژوهش نشان میدهد که نژاد افراد در داستانها تاثیری بر تصمیمگیری (قضاوت) های اخلاقی شرکتکنندگان سیاهپوست ندارد. روزنامهنگاران آینده سیاهپوست در این تحقیق هیچ ارجحیتی به مردمی که در داستانها بودند براساس نژادشان ندادند و رفتاری مساوی نسبت به سیاهان و سفیدپوستان داشتند، هدفی ستودنی برای تمامی جامعه و معیاری برای استدلال اخلاقی.
این یافته نقطه مقابله تحقیق قبلی است که قضاوت روزنامهنگاران آینده سفیدپوست براساس نژاد مردم در داستانها تفاوت میکرد. در آن مطالعه، نه فقط نژاد بلکه پیش قضاوتها تاثیرگذار بود، قضاوت سفیدپوستان تحت تاثیر حضور افراد سیاهپوست در داستانها بود. این تناقض این سوال به وجود میآورد که آیا این مقولهبندی و نظریه های درون گروهی مانند قدرت پیشبینی در مورد اقلیتهاست اکثر تحقیقات با حضور شرکتکنندگان سفید پوست بوده است، مطالعات بسیاری کمی به دیگر گروههای قومی پرداختهاند. این امر قابل درک است با توجه به اینکه اکثر تبعیضها توسط سفیدها علیه سیاهان و یا دیگر اقلیتها بوده است و این امر منطقی است که ابتدا به این مساله پرداخته شود اما نظریه هایی که منجر به این فرض شود که اقلیتها نیز به شکل مشابهی نسبت به اکثریت به طور تبعیضآمیزی رفتار کنند ممکن است درست نباشد، همانگونه که این تحقیق نشان داد نادرست است که فکر کنیم و انتظار داشته باشیم که رفتار سیاهان با نظریه هایی که با مطالعه روی جمعیت سفیدپوست به دست آمده است، هماهنگ باشد. تفاوتهای فرهنگی بالقوه و تجارب تخصصی همراه با پیشداوریها بسیار بزرگترند که انتظار یک نوع واکنش را داشته باشیم.
این مطالعه شروعی است بر اینکه چگونه نژاد میتواند بر تصمیمسازیهای قومی اقلیتها تاثیر بگذارد. یکی از نکات این پژوهش این است که اقلیتها را نباید با همان پیشداوریهایی که اکثریت سفیدپوست دارا هستند سنجید. بنابراین، نژاد فرد را باید به تئوری بسط اخلاقی اضافه کرد و در کنار عواملی چون سن و تحصیلات، مهم برشمرد. شرایطی که در قضاوتهای قومی تاثیرگذارند عبارتند از تاکید بر تحقیقات در زمینه بسط اخلاقی همراه با تعداد زیادی از مطالعات مربوط به اهمیت نقش تفاوتهای فردی اگرچه تاکنون مطالعات کمی روی نژاد انجام شده است. این مطالعات نشان میدهند که نژاد باید بهعنوان عاملی تاثیرگذار به نظریهها اضافه شود تا درک بهتری از بسط اخلاقی به دست آید در حالی که برخی معتقدند که طرحوارههای نژادی به طور خودکار درگیر هستند، دیگران در حال تحقیق هستند تا بدانند مردم چگونه میتوانند از تمایلاتشان آگاهتر باشند و در جهت کنترل و تصحیح آنها بکوشند این تحقیق و یکی دیگر تاکنون نشان دادهاند که جدا از نژاد، نشان دادن عکسها و تصاویر روزنامهنگاران میتواند قضاوتهای قولی آنها را بهبود ببخشد. شاید دیگر عوامل همچون آموزش، طبیعت خودکار و تفکر، در این تصمیمسازی موثر باشد.
این پژوهش همچنین نکات نظری و عملی دارد که بیان میکند چگونه نژاد یک فرد بر قضاوت قومی وی تاثیر دارد. این تحقیق و یکی دیگر نشان دادند که سفیدپوستان قضاوتهای پایینتری نسبت به سیاهان دارند اما سیاهان نشان دادند که تفاوتی در این قضاوتهای اخلاقی درباره شخصیتهای سیاه یا سفید داستانها وجود ندارد.
هیچ اطلاعاتی مبنی بر اینکه چرا این سیاهان همانگونه که نظریه ها پیشبینی کرده بودند متعصب نیستند، وجود ندارد. اما دلایلی ممکن است به عنوان فرضیه مطرح شوند. آنهایی که تجارب شخصی از تبعیض ناشی از رنگ پوست را درک کردهاند، ممکن است خود به همین روش عمل نکنند. بلکه میدانند که هرگونه تبعیضی یا عادلانه است و اینکه از دو چیز غلط چیز صحیحی بیرون نمیآید. به علاوه، سن دانشجویان نیز میتواند عامل مهمی باشد، سیاهپوستان جوانتر نسبت به پیرترها یا فقرا در محیطهایی رشد کردهاند که طرفدار تساوی انسانها هستند. اگرچه سفیدپوستان در مطالعه قبلی نیز در همین سنین بودند و با وجود این پیشداوریهای نژادپرستانهای از خود بروز دادند. تحقیقات آینده باید به دلایل زیرین این پدیده بپردازد.
این مطالعه به قضاوتهای اخلاقی که یکی از مهمترین مسائل در روزنامهنگاری است پرداخت. نکتهای که این مطالعه به نظریه بسط اخلاقی اضافه میکند نژاد است. نژاد مردمی که تصمیم میگیرند و آنهایی که درباره آنها تصمیم گرفته میشود. اگر قضاوتهای یک روزنامهنگار درباره یک قومیت از دیگران در سطح پایینتری قرار دارد، پس این تجسم منفی رسانهای باقی خواهد ماند. نقشهای ماندگار رسانهای امروز حتی گمراه کنندهتر از نژادپرستیهای آشکار گذشته است مخصوصا با نکتهسنجی و ظرافت در رسانههای امروزی این تجسمسازیها نقشهای ماندگار نژادپرستانهای را در تمامی جوامع به جا میگذارند و رفع این نژادپرستی در سایه تحمل، فکرباز، تساوی و قضاوتهای جهانی را که همگی از مراحل اصولی قضاوتهای اخلاقی به حساب میآیند، به یک هدف دست نیافتنی تبدیل میکنند.
* نویسنده: رونیتا کلیمن
** دانشجوي دوره دكتراي تخصصي علوم ارتباطات اجتماعي- دانشگاه آزاد اسلامي واحد تبريز
انتهای پیام/ به نقل از فصلنامه فن مدیریت و ارتباطات