وقتی مهماندار هواپیما اعلام کرد تا دقایقی دیگر در فرودگاه کابل ( میدان هوایی) به زمین خواهیم نشست ، از پنجره نگاهی به بیرون انداختم . ابرها روی چکاد قله ها ، طنازی می کردند. کوههای مرتفع ، چون نگینی کابل را در آغوش گرفته اند. همه آنچه از پایتخت افغانستان شنیده بودم، از آسمان وارونه بود.
صف طولانی در ترمینال فرودگاه ، فرصتی برای خوش و بش با مردم افغانستان بود. نزدیک به ۹۰ درصد از اهالی کابل گذرشان به ایران افتاده است . وقتی سوار تاکسی شدم تا به هتل “ستاره کابل” بروم، راننده از حضورش در ایران می گفت و اینکه ایرانیان را دوست دارد.
به دلیل حمله های مکرر به هتل های کابل ، تمهیدات امنیتی سختی به اجرا گذاشته می شود تا جایی که حوصله ات سر می رود اما چاره ای جز تحمل نداری. در اتاق های هتل ستاره کابل، زره ای است . این امر بیش از اینکه آرامش بخش باشد، موجب تشویش آدم می شود.
از پنجره اتاق هتل ، به بیرون سرک کشیدم. تپه وزیر اکبر خان، روبریم بود و عکس بزرگی از احمد شاه مسعود که به مرکز شهر چشم دوخته بود. چشمهای مسعود را نگران دیدم.
نگرانی در کابل بی مورد نیست. حمله افراد مسلح و عملیات انتحاری در کابل ، مثل احساس یک شاعر است ، وقتی انتظارش را نداری می آید و اثرش را می گذارد و می رود.
ساعت ۱۲ظهر ۳۱ فروردین (حمل) ساختمان هتل می لرزد. یک انفجار و به دنبال آن تیراندازی های ممتد. تازه اینجاست که معنی امنیت در ایران را می فهمی.
آسمان کابل پر می شود از بالگردهای نظامی . صدای آژیر ماشین های (موتر) امنیتی و تیراندازی های پی در پی ، تنها صدایی است که در کابل شنیده می شود.
تلویزیون محلی طلوع به نقل از سخنگوی وزارت داخله افغانستان گزارش می دهد که به وزارت مخابرات و تکنولوژی افغانستان حمله شده است.
این حملات برای مردم کابل عادی شده است. در پس این درگیریها ، زندگی به روال معمول خود ادامه دارد. مقوله امنیت در افغانستان پیچیده است.
مقوله ای به نام امنیت
حمله اتحاد جماهیر شوری به افغانستان ، با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تقارن داشت. یعنی چهل سال است که این کشور درگیر جنگی خانمانسوز می باشد .
یکی از مجاهدین به من می گفت پس از حمله شوروی، وقتی امام خمینی گفت که دفاع از اسلام مرز ندارد، جبهه مقاومت در افغانستان تقویت شد. او به نیکی از بنیانگذار جمهوری اسلامی یاد می کرد.
اگرچه با پایمردی مجاهدین ، شوروی سابق مجبور به ترک افغانستان شد، اما پس از آن، درگیری میان مجاهدین و شعله ور شدن جنگ داخلی، خاکستری از کشور ساخت که از دل آن افعی طالبان سربرآورد.
این گروه که از سوی سازمان اطلاعات ارتش پاکستان حمایت می شود ، تا فتح کابل پیش رفت. قرائتی خاص و خشن از اسلام، تخریب ابنیه تاریخی، خشونت علیه زنان که ۵۰ درصد جامعه افغان را تشکیل می دهند و تبدیل ورزشگاهها به محلی برای گردن زدن و قصاص، آنچنان رعب و وحشتی در میان این ملت ایجا کرد، که تا به امروز اثرات آن قابل مشاهده است.
مردم ما سقوط مزار شریف و ورود طالبان به کنسولگری کشورمان و قتل عام وحشیانه جوانان ایرانی را هیچگاه فراموش نخواهند کرد.
یازده سپتامبر و حمله به مرکز تجاری آمریکا، بهانه ای شد برای تجاوز ایالات متحده به افغانستان. بوش ضمن تحکم به حاکمان پاکستان، دستور حمله صادر کرد و این حمله به ظاهر پایان کار طالبان بود.
بعد از کنفرانس بن ، جامعه افغان تجربه های جدیدی را از سر گذراند. تدوین قانون اساسی ،برگزاری انتخابات، آزادی بیشتر برای زنان و فعالیت رسانه ها و …. این امید را ایجاد کرد که دوران سیاه طالبان فراموش شود، اما حضور ۱۸ ساله ایالات متحده و کشورهای همپیمان نه تنها نتوانست برای ملت افغانستان امنیت به ارمغان بیاورد، بلکه زمینه های مجدد ظهور طالبان را فراهم ساخت.
حالا طالبان با کمک حامیانش ، درصد زیادی از خاک افغانستان را در سلطه خود دارد. این وضعیت به طالب امکان داد تا قدرت چانه زنی خود را در مذاکرات صلح دوحه که پنج دور آن برگزار شد، افزایش دهد.
کشتی زلمی خلیلزاد که رهبری مذاکرات صلح را از سوی آمریکا نمایندگی می کند ، در دور ششم مذاکرات صلح به گل نشست.
رییس جمهوری افغانستان که معتقد به مذاکرات بین الافغانی است، برای دور ششم مذاکرات صلح، هیاتی ۲۵۰ نفره را آماده اعزام به قطر کرده بود که طالبان با این امر مخالفت کرد. طالب ها با اشاره به تعداد بالای هیات انتخابی دولت، با استهزاء اعلام کرد که اینجا مجلس عروسی نیست!
متعاقب آن لیستی از سوی قطر برای ارگ ریاست جمهوری افغانستان ارسال شد که رنجش رییس جمهور غنی را در پی داشت . حالا سرنوشت مذاکرات صلح در ایستگاه ششم در هاله ای از ابهام فرو رفت. اعلام عملیات بهاری طالبان پس از پنج دور از مذاکرات ، در تیره و تار شدن چشم انداز مذاکرات صلح، بی تاثیر نبود.
در ادامه این نوشتار، دیدگاه سیاسیون ، نخبگان و روزنامه نگاران در باره آینده صلح و امنیت و مشارکت طالبان در هرم قدرت از نظر خواهد گذشت.
نخبگان و ترس از ظهور مجدد طالبان
بنیاد آرمانشهر در سال ۱۳۹۵ مجموعه ای را با نام ” ۴۴ روایت از افغانستان” منتشر کرد. این مجموعه، گفتگو با طیف وسیعی از نخبگان ، روشنفکران، روزنامه نگاران ، شاعران، اهالی سیاست، هنرمندان و دانشگاهیان را در بر می گیرد.
همه مصاحبه شوندگان یک ترس بزرگ را فریاد می زدند: ظهور مجدد طالبان . در این مجموعه گفت و گو، مصاحبه شوندگان اعتقادی به تغییر ماهیت طالبان ندارند، بلکه معتقدند قرائت این گروه از اسلام، انحرافی و افراطی است و مشارکت دادن آنها در بدنه دولت و قدرت ، یک اشتباه استراتژیک است.
اما وضعیت میدانی در افغانستان نمی تواند وفق مراد نخبگان این کشور باشد. طالبان هر روز تسلط خود را بر شهرهای این کشور افزایش می دهد. کمک مالی و اطلاعاتی برخی از کشورهای عربی و همسایه و همچنین دسترسی طالبان به مزارع و آزمایشگاههای تولید مواد مخدر بر قدرت مالی این گروه مسلح می افزاید .
دسترسی و استخراج معادن افغانستان که به گفته منابع محلی بیش از ۱۴۰۰ نوع سنگ قیمتی را در دل خود جای داده است، از دیگر منابع مالی طالبان است.
نخبگان و فرهیختگان افغان ، وفاق ملی را یکی از راههای مقابله با سلطه طالب ها ارزیابی می کنند، اما مشکل اینجاست که هنوز مردم افغانستان « ملت» نشده اند.
نزدیک به ۵۰ قوم در این کشور زیست می کنند که چهار اقوام ، شامل هزاره، تاجیک، پشتون و ازبک، دارای اکثریت هستند. اکثریتی که دشمنی شان به درازای تاریخ است. در میان پشتون ها ضرب المثلی است که می گویند فردی پس از ۴۰ سال دشمن خانوادگی خود را کشت ، دوستانش به او گفتند عجله کردی!!
در این کشور حتی احزاب هم بر اساس قومیت شکل می گیرد. در این شرایط، منافع قومی و فردی، بر منافع جمعی ارجحیت می یابد و نتیجه این می شود که احزاب، کارایی خود را از دست بدهند.
بر خلاف نیروهای مخالف طالبان که دارای چند دستگی هستند، طالب ها برغم تعدد قومی، در استراتژِی و حرکت جمعی یکدست عمل می کنند و این موجب توفیق آنان شده است.
گرچه این روزها طالبان ردای دیپلماتیک بر تن پوشیده و از طریق شبکه های اجتماعی با مخاطبان خود در تماس بوده و پروپاگاندا را نزد سرویس های اطلاعاتی کشور همسایه، به خوبی آموخته و بکار می گیرند، اما همان چند سال تسلط آنان بر افغانستان که با حمله نظامی آمریکا به پایان رسید، آنچنان رسوبی در افکار عمومی این کشور کرده است که نامشان ،وحشت بر دلها می اندازد.
بر همین مبناست که نخبگان افغانستان می گویند طالبان امروز، فقط خود را آراسته کرده تا به دولت دست یابد، اما در حقیقت همان طالبان گذشته است ، با همان خلق و خوی و رفتارهای خشونت بار.
شهر خدا
وقتی وارد کابل می شوی ، احساس می کنی که انگار خداوند درخت آفرینش را در این شهر تکانده است. مردمانی بیش از ۵۰ اقوام در آن سکنی دارند. باد موافق فرهنگ های رنگارنگ، در این شهر خدا، وزیدن گرفته است. تجلی این رنگارنگی را می توان در بازارهای محلی این شهر، به خوبی مشاهده کرد.
مردم افغانستان ساده و مهربانند. با وجود ۴۰ سال جنگ، باز هم دست گشاده و قلبی بزرگ دارند. اثرات مخرب تجاوز خارجی، و نزاع های قومی، در ساختارهای فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی این جامعه، رسوب کرده است.
با همه اینها، زندگی با جسارت تمام در این شهر که هر لحظه آن آبستن حوادث است، جریان دارد. مردمی پرتلاش اما کم توقع، زندگی را عاشقانه می نوشند.
شاید تصور کنید که بیش از چهار دهه جنگ و خونریزی از مردم افغانستان ، انسانهایی سرد و بی روح ساخته است اما اینگونه نیست. اینان از هر فرصتی برای خوشی و شاد بودن استفاده می کنند. شاید لوازم شاد بودن اینان استاندارد بالایی نداشته باشد اما، روح لطیف و قلب مهربانشان بر همه کاستی ها فایق می آید.
پایتخت کابل آب لوله کشی برای آشامیدن ندارد. آب چاه برای شست و شو و نظافت است و آب آشامیدنی را باید از فروشگاهها تهیه کرد. گاز هم داستان مشابه آب است. برای همین شماری از شهروندان کابل، به کار توزیع آب و گاز اشتغال دارند.
رودخانه کابل، شهر را به دو قسمت تقسیم کرده است – البته مردم اینجا رودخانه را دریا می گویند- همان مسایلی که در ایران موجب سیل شد در کابل هم صدق می کند. مانند تجاوز به حریم رودخانه و .. چندی پیش سیل خسارات زیادی به غرب کابل وارد کرد تا جایی که رییس جمهور غنی با حضور در مناطق سیل زده متجاوزان به حریم رودخانه را تهدید به شدت عمل توسط دولت کرد.
اگرچه نمی شود به آمار در افغانستان تکیه کرد اما بر اساس برآیند اعلام ها، جمعیت کابل حدود ۴ میلیون است. بعد از هزیمت طالبان و ورود نیروهای خارجی، بسیاری از مردم افغانستان از ولایات مختلف برای کار و زندگی بهتر، به کابل آمدند و این موجب افزایش جمعیت پایتخت افغانستان شد.
ذهنیت مردم جهان از افغانستان و مرکز آن کابل، بر اساس انگاره سازی های رسانه های غربی است. رسانه هایی که اغلب از منابع دیپلماتیک اخبار خود را دریافت می کنند، از دیپلماتهایی که با دیوارهای بتنی برای خود دژی ساخته اند و خود اسیر دژ ترس خود شده اند.
به عنوان یک ایرانی ، صادقانه و با قلبم می گویم که کابل همه شور زندگی است. منکر عملیات های تروریستی نیستم اما این شهر آنقدر جذابیت دارد ، آنقدر عشق و محبت در آن جاری است که فراموش می کنی جنگی هم درکار است.
کابل آغوشش برای همه باز است . به کابل سفر کنید و رنگ خدا را ببینید.
شهر مهربانی ها
پیش از آنکه به ادامه سفرنامه بپردازم ، توضیح مطلبی را ضروری می دانم . آنچه در سطر سطر نوشتار گذشته آمده است ، بخشی مرتبط با احساس شخصی و قلبی من به این مردم نازنین و خونگرم، و بخشی که مربوط به مسایل داخلی و سیاسی افغانستان است، شنیده های من از مردم این شهر می باشد. به هیچ وجه تحلیل های شخصی خود را وارد این سفرنامه نکرده ام. دنیای من ، دنیای واژه هاست، با سیاست ورزی میانه ای ندارم .
و اما بعد:
دیشب بار دیگر، بارش باران رحمت الهی، که تا بامداد چهارشنبه چهارم اردیبهشت (۴ ثور) ادامه داشت، چهره شهر را شست. هوای مطبوع بهاری فرصت آن را به من داد تا با تاکسی ، از نقاط مختلف پایتخت افغانستان دیدن کنم.
در کابل تاکسی ها برای پیمودن مسیرها ، نرخ مصوبی ندارند. من خوش شانس هستم که تا به امروز با راننده هایی همسفر شده ام، که سال ها در ایران زندگی کرده اند. آنها با من مهربانانه، مثل همشهری های خود حساب می کنند. اما کرایه تاکسی برای خارجی ها داستان خود را دارد.
چهار دهه جنگ و تجاوز ایالات متحده آمریکا به افغانستان، فرصت توسعه شهری را از این کشور گرفته است. در بیشتر مناطق پایتخت افغانستان ، آسفالت خیابان ها از بین رفته و در سطح شهر چاله های زیادی ایجاد شده است. این مشکل در منطقه وزیر اکبرخان که سفارت خانه های خارجی را در خود جای داده و با تعداد زیاد ایستگاههای ایست و بازرسی، ترافیک سنگینی را هر روز شاهد است، بیشتر می باشد.
کارشناسان محلی به من گفته اند که خیابانهای کابل برای یک میلیون جمعیت و ۵۰ هزار خودرو (موتر) طراحی شده است ، این در حالی است که امروز پایتخت افغانستان نزدیک به چهار میلیون جمعیت و بیش از ۵۰۰ هزار وسایل نقلیه را در خود جای داده است.
ترافیک در کابل موضوعی جدی است که بخشی از آن به خاطر عریض نبودن خیابانها، بخشی به دلیل تعدد ماشین ها و موضوع مهمتر عدم رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی است. با یک سفر یک ساعته در پایتخت افغانستان به روشنی درخواهید یافت که شمار ماموران راهنمایی و رانندگی به نسبت وسایل نقلیه، بسیار اندک است.
جنگ و نزاع های داخلی فرصت سازماندهی شهری را از مسولان این کشور گرفته است. وقتی نیروی کافی و تجهیزات نباشد، موضوع برقراری نظم شهری هم، از اعتبار می افتد. تعجب نکنید وقتی می بینید مامور راهنمایی رانندگی در کابل ، با راننده متخلف نقدی حساب می کند.
نوع فعالیت شهرداری کابل هم، از نکات قابل توجه است. شرایط حاکم جنگی ، فرصت زیباسازی را از متولیان شهری گرفته است. جمع آوری زباله به صورت دستی صورت می گیرد و روزانه تعداد کمی از ماموران شهرداری را می توانی در سطح شهر ببینی.
از نکات جالب کابل این است که شما می توانید تاریخچه سیار تکامل خودرو تویوتا را در سطح شهر ببینید . چه آنها که فرمان سمت چپ دارند و چه آنها که فرمانشان سمت راست است.
لازم به تاکید است که ریشه همه این مشکلات در جنگ چهل ساله است. وقتی به لطف خدا صلح در این سرزمین زیبا و بافرهنگ جاری و ساری شود، این ملت با پشتکار و قلب بزرگی که دارد، به توسعه ای دست خواهد یافت که در شان و لیاقت افغانهای مهربان است.
بازار
پایتخت افغانستان به ۱۸ منطقه تقسیم می شود که افغان ها به آن ناحیه می گویند. هر منطقه دارای یک حوزه انتظامی است که به تامین امنیت آن ناحیه اشتغال دارد.
سوار تاکسی می شوم تا به ناحیه دهم بروم. سلام می کنم. راننده که نامش نجیب است ، وقتی می فهمد ایرانی هستم از خاطراتش در ایران می گوید. پنج سال در تهران به کار سنگبری اشتغال داشت.
می گوید با درآمدی که از ایران داشتم همین ماشین (موتر) را خریدم ، پسرم را برای تحصیل به آلمان فرستادم و هزینه تحصیل دخترم را در دانشگاه کابل می دهم. او بیشتر خاطراتش از شوش و مولوی است.
به نجیب می گویم شما هم در کابل جایی مثل شوش و مولوی هم دارید؟ پاسخ می دهد بله که داریم، برویم؟ گفتم بزن بریم.
«بازار مندوی» همان که نجیب می گوید مثل شوش است، واقعن هم حس خوب شوش و مولوی را به آدم منتقل می کند. شلوغ ، درهم و برهم ، قاطی و پاطی و جان کلام، عشق زندگی در کوچه های پس کوچه های این بازار و فریادهای دستفروشان جریان دارد.
دست فروش ها در این بازار حضوری پررنگ دارند. هر آنچه برای بقای تمدن بشری لازم است، دستفروشان روی زمین پهن کرده اند. ورودی بازار مندوی در تسخیر آنان است.
این بازار هم تک فروشی دارد و هم عمده فروشی. از کابل و استانهای (ولایات) مجاور برای خرید به این بازار می آیند. اگر می خواهید با شمیم خوش فرهنگ ها و اقوام آشنا شوید ، حتمن به بازار مندوی بروید.
مقصد بعدی من وزیر اکبرخان است. منطقه ای دیپلمات نشین که ساختمانهایش با بتن های عظیم محاصره شده است. این بتن ها جلوی حمله انتحاری با خودرو را می گیرد. خیابان «شهر نو» بازار لوکس فروش های کابل است. خارجی ها و افراد متمول بیشتر از این خیابان خرید می کنند.
«ده افغانان» هم بازار مرکزی شهر کابل شمرده می شود. که با وزارت خانه های مخابرات، آموزش و پرورش و اطلاعات و فرهنگ، همسایگی دارد.
شمال کابل نیز بازاری دارد به نام «لیسه مریم».وسایل آرایشی ، لباس و وسایل منزل ، در این بازار مشتری های خاص خودش را دارد. به گفته اهالی، این بازار طی یک دهه اخیر، شاهد توسعه ای چشمگیر بود.
بازارهای «جاده میوند»، «نادر پشتون»، «شاه شهید» و «کارته نو» در شرق کابل و «کوته سنگی» در غرب پایتخت افغانستان از بازارهایی است که بیشتر قشر متوسط جامعه از آن خرید می کنند.
نان در افغانستان به نسبت تهران گرانتر است اما نان کابل کیفیتی به مراتب بهتر دارد. نانوایان کابل تا پاسی از شب هم پخت دارند. شهروندان (باشندگان) کابل، با نان سرد و بیات میانه ای ندارند. آنان برای هر وعده غذایی نام داغ تهیه می کنند.
اگر چای سیاه مصرف می کنید و به آن وابسته هستید، حتمن باید بدانید که بیش از یک دهه است که افغان ها به چای سبز روی آورده اند. ذائقه آنها خیلی زود به چای سبز عادت کرده است.
جاذبه های گردشگری کابل
سرزمین افغانستان علاوه بر زیبایی های طبیعی ، اماکن تاریخی زیادی را در خود جای داده است. حضور در کابل این فرصت را به من داد تا شماری از جاذبه های این شهر را با شما به اشتراک بگذارم.
هشت کیلومتر که به سمت جنوب غرب کابل می روید ، به قصر دارالامان یکی از بناهای تاریخی افغانستان می رسید. این بنا در زمان شاه امانالله خان ساخته شده است.
نقل است که در زمان ساخت این قصر ، روابط سیاسی میان دولت افغانستان و آلمان حسنه بود . ساخت قصر دارالامان در سال ۱۳۰۴ زیر نظر مهندس والتر هارتن آغاز و در ۱۳۰۶ تکمیل شد.
طی سالهای دهه شصت خورشیدی وزارت دفاع افغانستان از این قصر استفاده میکرد. در کودتای ۱۶ بهمن (دلو) ۱۳۶۸ خورشیدی به رهبری ژنرال شهنواز تنی، وزیر دفاع پیشین افغانستان علیه دولت دکتر نجیب الله، این محل بمباران شد .
دارالامان در جنگهای داخلی سالهای دهه هفتاد خورشیدی آسیب بیشتری دید و سرانجام به ویرانهای تبدیل شد اما در سال ۱۳۹۵ بازسازی شد. در روز آغاز بازسازی این قصر، رئیس جمهوری افغانستان به صورت نمادین نخستین جلسه کمیسیون عالی توسعه شهری افغانستان را در ویرانه های قصر برگزار کرد.
شاید مشهورترین اماکن تفریحی و تاریخی در کابل «باغ بابر» باشد. . این باغ در سال 1528 میلادی به دستور شاه مغولها بابر بنا شد. این باغ در دامنه کوه شیر دروازه کابل از معدود بناهای تاریخی شهر است، که از گزند حوادث محفوظ مانده است.
اماکن مقدس زیادی را در کابل میتوان مشاهده کرد. «شیرسرخ»، «مزار سید جلال آقا»، «زیارت جانباز»، «زیارت پنجهشاه»، «شاه طاووس»، «شاه شهید»، «عاشقان و عارفان»، «بابای غوری»، «خواجه صفا»، «شاه دوشمشیره»، «باغ علیمردان» و «زیارت سخی» از جمله آن است.
کارته سخی به دستور احمد شاه بابا درانی (۱۷۷۳-۱۷۴۷) ساخته شد. معروف است زمانی که احمد شاه دستور میدهد که خرقه مبارک پیامبر اسلام(ص) را از بخارا به قندهار انتقال دهند، کاروان مذکور در کابل در منطقه کنونی (زیارت سخی) اطراق میکنند. می گویند نگهبانان دو شب پیاپی حضرت علی(ع) را در خواب میبینند که به این مکان آمده و شمشیر خود را بهروی سنگ بزرگی گذاشته و نماز بهجا میآورد. هنگامیکه کاروان به قندهار میرسد، این موضوع را به احمد شاه بابا میگویند و او دستور میدهد که زیارتگاهی آنجا بسازند و آن را «زیارت سخی شاه مردان» معروف شد.
«قصر چهلستون» نیز که در سال ۱۱۷۵ خورشیدی و در زمان سلطنت شاه زمان سدوزایی ساخته شد از دیگر جاذبه های گردشگری کابل است.
«تپه توپ» در ناحیه هفتم شهر کابل انقدر مشهور است که بخشی از ادبیات عامه شده است. در ایام قدیم از فراز همین تپه، در روزهای عادی برای اعلام وقت رسمی ناهار(چاشت) دو توپ در کابل شلیک میشد.
در روزهای عید نیز شلیک توپ به معنای اعلام رسمی روز عید بود.
اگر با افراد مسن رو به رو شوید و ساعت را از آنها به پرسید اگر وقت ناهار باشد آنها برای تان از اصطلاح «توپ» به عوض ساعت دوازده استفاده خواهند کرد.
در گذشتهها، در بعضی از ولایتهای دیگرکشور مثل غزنی، هرات و جلال آباد نیز راس ساعت دوازه ظهر توپ شلیک میشد.
این شلیک توپ به معنای وقت نماز ظهر و ناهار بود. در آن زمان همه مردم به ساعت دسترسی نداشتند؛ تنها دو «منارساعت» در کابل موجود بود، یکی در پل محمود خان و دیگری در ارگ شاهی (مقر ریاست جمهوری امروز) که از قسمتهای دور شهر منارهای ساعت دیده نمیشد.
مشهور است که کودکان نیز منتظر صدای شلیک توپ بودند و مادران شان به آنها وعده میدادند که هروقت «توپ چاشت» زده شود به آنان نان میدهند.
انتهای پیام/