داستانک…
چراغ چشمکزن معصومه غفارزاده* پشت چراغ قرمز، گرفتار ترافیک سنگین شده بودم. ثانیههای فراوانی بود که روی عدد ۸ مانده بود. بسیاری از رانندهها که گویی اتفاقی نیفتاده، سرشان توی گوشی بود. ولی عدهای هم طاقتشان تمام شد و شروع کردند به بوق ممتد زدن. میکوشیدند مأمور سفیدپوش راهنمایی و رانندگی را متوجه حجم سنگین…