*نخست و برای فتح باب بفرمایید، به عنوان پژوهشگر عرصه دانشگاه، زیست دانشجویی از نظر شما چه تعریفی دارد و دانشجو کیست و چه زندگی ای دارد؟
**مقدمتا عرض کنم که درمطالعات دانشگاهی academic studies ( یعنی مطالعات تخصصی چند دانشی درباره ماهیت حقیقی و موقعیت واقعی سازمان فضای اجتماعی اخلاقی و فرهنگی سیاسی نهاد دانشگاه و آینده های اجتماعی گشوده به روی ادامه حیات دانشگاه ) علاوه برطرح بحث های مهمی که راجع به فلسفه وجودی دانشگاه و نیز جامعه شناسی سازمان فضای نهاد دانشگاه و اقتصادسیاسی دانشگاه در پیوند با نظام سرمایه داری آکادمیک ونیز نظام سیاسی لیبرال دموکراسی می شود؛ به مساله مضمون مهمی نیز همانند زیست دانشجویی هم عطف نظری شده و می شود. بیشتر به این دلیل مهم که باشندگان فرهنگی و اجتماعی سیاسی یا استادند (عضو هیات علمی) و یا دانشجویند و لاغیر. حتی مدیران دانشگاه نیز فارغ از تخیلات بروکراتیک و توهمات سیاستی که ممکن است نسبت به سمت شان در دانشگاه داشته باشند در درجه اول نقش شان به صورت اجتماعی و فرهنگی آن دانش آموختن و دانش پژوهیدن است. باری، درمورد دانشجویان نیز به هم چنین. آنان نقش اجتماعی و فرهنگی شان در درجه اول همانند استادان شان دانش آموختن و دانش پژوهیدن است و به چنگ آوردن دانش از هر جا که ممکن است خواه در دانشگاه و کلاس درس و خواه در دانشگاه موازی یعنی موسسات آموزشی حوزه عمومی و یا بخش خصوصی و خواه در جامعه از میان فضای سایبر و اینترنت و کلاس های دانشگاهی دیجیتال که امروزه روز بزرگ ترین رقیب و حتی بدیل جدی مردمی شده دانشگاه و کلاس درس است. با این اوصاف اکنون پرپیداست که دانشجو کیست؟ و زیست دانشجویی چیست؟ دردانشگاههای ما فقط یک تعریف از دانشجو هست و آن هم تعریفی است بروکراتیک که آموزش عالی دولتی و آزاد و عریض و طویل ما به صورت صوری و فرمال البته به معنای رسمی رسمیت داده است: یعنی فردی تحصیل کرده که با پول یا بی پول و بی کنکور یا با کنکور به عنوان مدرک گیرنده و خریدار محصولات آموزش عالی و کالاهای علمی و تکنولوژیکی وارد دانشگاه می شود و تنها سند و ایدی رسمی آن فردهم، یک کارت دانشجویی شیک با شماره کد تا ده رقمی با مهر و امضای یک دانشگاه خواه معنون یا گمنام است .
بر اساس این تعریف، زیست دانشجویی این دانشجویان خود به خود با کارت شان تعریف می شود یعنی رفتن صوری به دانشگاه و نشستن صوری در کلاس و گذران دست کم ۴ روز در هفته و هرروز دست کم ۶ ساعت دردانشگاه و تردد بین فضاهای دانشگاهی شامل کلاس، سلف، بوفه، خوابگاه و سایت اینترنتی وشاید هم گذرانی درکتابخانه و لابراتوار .
اما اگر تعریف استاندارد و نرم دانشگاهی از دانشجو را مبنا قرار دهیم (که منطقا باید هم این گونه باشد چون هم مطالعات دانشگاهی به ما چنین آموزانده است و هم تجربیات استاندارد جهانی موفق چنین نمایانده است ) آن گاه دانشجو university student آن شیفته فرهیخته مشتاق دانش آموختن و دانش پژوهیدن است که دو سوم زیست روزانه اش در دانشگاه و کلاس و کتابخانه و لابراتوار می گذرد.
نظر من این است که دو تعریف کاملا واقعی و البته متاسفانه متضاد هم از هویت دانشجویی و زیست دانشجویی در فضای دانشگاهی ما دراکنون و این جای تاریخی اجتماعی که درآن واقع شده ایم.
و عجیب و جالب این که در سازمان فضای دانشگاهی ما هر دو هویت دانشجویی متضاد با هم، در همزیستی مسالمت آمیز با هم به سر می برند!
*آیا می توان گفت که زیست دانشجویی، مثل هر شکل دیگری از حیات انسانی در برهه های مختلف عمر او، متاثر از شرایط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، متغیر است؟ به عبارت دقیق تر، سطح تاثیرپذیری زیست دانشجویی از تحولات مذکور در عرصه اجتماع چقدر است؟
**البته نیک می دانیم که اگر واقع بینانه و رئالیستی نگاه کنیم (نه خوش بینانه ونه بدبینانه) و دستخوش نگاه سوررئالیستی هم نشویم آن گاه باید بپذیریم که زیست دانشجویی مثل هرزیست اجتماعی دیگری ( مثلا مانند زیست استادان دانشگاهی یا روحانیون حوزوی) و وفق منطق علوم اجتماعی که به تاثیر دیالکتیکی ودوگانه و متقابل پدیده های اجتماعی از همدیگر و بر همدیگر قائل است، مشمول تاثیرپذیری از محیط اجتماعی(به عنوان ابژه) و حتی تاثیرگذاری بر محیط اجتماعی(به مثابه سوژه) است. از این نظر زیست دانشجویی بین ۲ نسل یا کوهورت دانشجویی پس از انقلاب اسلامی ۵۷ یعنی ورودی های دهه ۶۰ شمسی به دانشگاه(که خود بنده جزو آن ها هستم) و نسل ورودی دهه ۷۰ شمسی(که باز خود من ورودی ۱۳۷۶ دوره دکترای جامعه شناسی علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد و ورودی ۱۳۷۸ دوره دکترای فلسفه سیاسی دانشگاه تربیت مدرس هستم) بسی هم از درون متحول شده و هم از بیرون تغییر کرده است .
به این معنا ما (به جز نسل های دانشجویی ورودی دهه ۶۰ که اکنون عمدتا و بیش و کم خود استاد دانشگاه شده اند و فعلا خارج از بحث ما هستند) با ورودی های دهه ۷۰ که حجمی اندک از آن ها دوره دکترا را می گذرانند و مابقی به ترتیب جمعیت دانشجویی دوره لیسانس و فوق راشامل می شوند مواجهیم که زیست های دانشجویی متنوعی را از سر می گذرانند. زیست های دانشجویی آنان طبعا و طبیعتا وفق منطق اجتماعی حاکم بر جامعه هم از اقتصاد سیاسی دانشگاهی متاثر است – که نمی تواند رفاه دانشجویی را تامین کند؛ و هم از فضای سیاسی دانشگاهی نه چندان باز و نسبتا بین بسته و باز متاثر است که نمی تواند آزادی اکادمیکی به هنجار و قانونی دانشجو را تحمل کند. ضمن آن که زیست دانشجویی از فرهنگ کلاس درس هم متاثر است ( همان گونه که من در کتاب پژوهشی “تبارشناسی کلاس درس در ایران ” از انتشارات سال ۱۳۹۶ پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم آورده ام) یعنی فرهنگ شبه آکادمیکی چندان فرصت و ظرفیت نرمالی برای دانش آموختن( دانشجو) و دانش آموزاندن( استاد) فراهم نمی کند. لذا سنت حسنه “استاد و شاگردی “را هم که از سنت های درخشان کنونی تمدن غربی و البته میراث گذشته تمدن ایرانی اسلامی ما بوده است باز تولید نکرده است. این ها به نظر من تغییرات بیرونی و تحولات درونی زیست دانشجویی است که به تاثیر از اوضاع اقتصاد سیاسی جامعه و دولت و دانشگاه و نیز اقتصاد فرهنگی دانشگاه و جامعه شناسی فرهنگی دانشگاه نصیب زیست دانشجویی ما در دهه ۱۳۹۰ شمسی شده است. به این ها مصایب حاصل از برجام و تحریم ترامپی برای دانشگاه و دانشجو و استاد را هم از بهار ۱۳۹۷ اضافه کنید که خود موضوع مستقلی برای بحث است. شخصا می اندیشم که ما باید به مساله و پدیده ای جدید ذیل عنوان “مصایب پسابرجامی و پسا تحریم ترامپی دانشگاه ” برای ترم های دانشگاهی اول و دوم ۱۳۹۷-۱۳۹۸ هم با عمق بیشتر و اطلاعات دقیق تر بپردازیم. شخصا به خاطر تجربه زیسته ام در این دو ترم دانشگاهی از حضور در کلاس های لیسانس تا دکترای رشته علوم اجتماعی اهمیت بررسی این مساله و پدیده را با پوست و گوشت و خون خود لمس و حس می کنم.
*ما قریب به هشتاد و پنج سال است که دقیقا دانشگاه داریم، اگر چه تجربه آموزش عالی جدید در ایران به پیش از آن نیز باز می گردد و تجربیاتی چون دارالفنون و مدرسه علوم سیاسی و… نیز داشته ایم. در هر صورت در طول این یک سده، آیا می توان تحولی را در زیست دانشجویی ایرانی ارزیابی کرد؟ به دیگر سخن آیا می توان متناسب با تحولات تاریخی دانشگاه، ادواری برای زیست دانشجویی ایرانی در نظر گرفت؟
**بر اساس آن چه که در سوال قبلی عرض کردم زیست دانشجویی به معنای گفته شده در سه دهه گذشته هم تحولات اقتصاد سیاسی از سر گذرانده است و هم دستخوش تحولات جامعه شناختی فرهنگی شده است. حتی از حیث تاثیر پذیری از سیاست بین الملل نیز دانشگاه های ما متاثراز نظام روابط بین الملل شده اند؛ مانند مساله کم شدن دانشجویان بین المللی از ایران و در ایران ؛ یعنی سخت شدن زیست دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در خارج از کشور خصوصا آن هایی که ادامه تحصیل شان وابسته به انتقال ارز خارجی از داخل ایران است و نیز دانشجویان غیرایرانی که بنا به مقتضیات سیاسی کشورشان و یا مقررات بین المللی علیه ایران و یا نظام رده بندی یا رنکینگ اعتبار علمی دانشگاههای جهان( که ایران متاسفانه همیشه دررده های ۵۰۰ به بعد آن است و دانشگاههای جهانی معتبر امریکا هم در رده های ۱۰ تای اول آن است ) نمی توانند و یا نمی خواهنددر ایران تحصیل کنند .این ها همگی بر زیست دانشجویی در چند دهه اخیر موثر بو ده است .
اما اگر بخواهیم با نگاه تاریخ اجتماعی دانشگاه یا از آن دقیق تر جامعه شناسی تاریخی به مساله تحول زیست دانشجویی طی صد سال اخیر در ایران (از دار الفنون در دهه ۱۸۶۰ میلادی تا مدارس عالیه عهد ناصری و مشروطه و نیز دانشگاه تهران در دهه ۱۹۴۰ میلادی تا دانشگاه آزاد اسلامی در اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی ) نگاه کنیم،کاری که البته نسبتا سخت است و متاسفانه داده کمی هم دارد، می توانیم به یک نگاه کلی به چند دوره فقط فهرست وار اشاره کنیم(درکار ارزشمند دوست فرهیخته ام دکترمقصود فراستخواه یکی از چند نفر متخصص جدی مطالعات دانشگاهی در ایران با عنوان “سوانح دانشگاه درایران” و نیز “کتاب من با عنوان “تبارشناسی کلاس درس در ایران” این نگاه تا اندازه ای مراعات شده و داده هایی نیز فراهم آمده است و نیز تحلیل هایی اجتماعی به دست داده شده است ). این ها در کلیت شان عبارتند از: “زیست دانشجویی غیر سیاسی” و بعضا مرفه که مربوط به دوران مدارس عالیه است؛ “زیست دانشجویی سیاسی شده” که با دانشگاه تهران تعریف می شود و مخالفت با حکومت شاخص ترین نمود آن است ؛ “زیست دانشجویی سیاست زده” که با دانشگاههای انقلاب اسلامی شکل می گیرد و طرفداری رسانه ای نمایشی از جناح های راست و چپ و اصول گرا و اطلاح طلب شاخص آن است؛ و “زیست دانشجویی روزمره شده سایبری” که در دهه حاضر رایج است و شاخص آن گرفتاری و غرق شدن دانشجو در فضای اینترنتی است. البته این به معنای نادیده گرفته شدن سهم موثر زیست دانشجویی سیاسی و یا حتی سیاست زده درتحولات دانشگاهی اکنونی ما نیست. منتهی باید توجه داشت زیست های دانشجویی در ایران بسته به سیستم دانشگاهی ( این که دانشگاه دولتی با آزاد متفاوت است ) است و بسته به حغرافیای سازمان فضای دانشگاهی ( این که دانشگاههای تهران با شهرهای بزرگ و آن ها با شهرهای دیگر متفاوتند) و نیز بسته به درجه و قدمت واعتبار دانشگاهی دانشگاهها ( تفاوت دانشگاههای تهران،صنعتی شریف ، امیر کبیر با سایر دانشگاهها ) دارای واریانس هستند. اما در نهایت باید عرض کنم که زیست دانشجویی روزمره شده سایبری به اصطلاح “مطالعات فرهنگی دانشگاهی” cultural studies academic آن (آن گونه که دوست عزیر و فرهیخته ام دکتر عباس کاظمی از متخصصان مطالعات فرهنگی دانشگاهی نیزبحث نموده است) به نظر من گشتالت و فرمت “قالب – غالب ” در همه دانشگاههای ایران بیش و کم و با نوسانات خاص است.
*دانشگاه های ایران بعد از انقلاب و به ویژه بعد از جنگ، با گسترش عجیب کمی و کیفی(تنوع دانشگاه ها) مواجه شدند. ابتدا ورود دانشگاه آزاد و پیام نور و سپس دانشگاه های علمی کاربردی و غیرانتفاعی و… این رشد کمی دانشگاه ها چه تاثیری در زیست دانشجویی ما گذاشت؟
**هم زیست دانشگاهی و هم زیست استادی و به تبع آن ها زیست دانشجویی متاثر از “سیاست های دانشگاهی ” academic policies یعنی خط مشی های نهادینه شده وبروکراتیک سیستم آموزش عالی در حوزه های جذب دانشجو و برنامه اموزشی پژوهشی دانشجویان است. این سیاست ها در دوبعد کیفی ( محتوایی ) و کمی ( شکلی ) قابل بحث هستند. تا جایی که به پرسش شما بر می گردد که مساله کمیت است باید گفت که طی چند دهه گذشته تا کنون اموزش عالی دولتی و آزاد طی یک برنامه تسلیحاتی خطرناک! که همان افزایش بی رویه تولید حداکثری دانشگاه و جذب حداکثری دانشجو بوده است “کیفیت اموزش – پژوهش دانشگاهی” را فدای “کمیت متورم دانشگاهی ” نموده اند. به طوری که در حال حاضر اکثر متخصصان اموزش عالی حتی متخصصان و مدیران ذیربط مستقردر وزرات علوم به تبعات منفی این پدیده مخرب کیفیت اموزش عالی اعتراف کرده اند. از جمله مهم ترین نتیجه جامعه شناختی کمیت گرایی در دانشگاه های ما که در پژوهشهای دانشگاهی نیز امده است و با زیست دانشجویی هم مرتبط است می توان به «افزایش دانشجویان بی انگیزه و بی کیفیت و بدون دغدغه علمی »اشاره نمود که خود منشا مسایل اجتماعی فرهنگی دیگری برای دانشگاه شده است.
*معمولا فارغ التحصیلان نسل های پیشین در مواجهه با دانشجویان کنونی، با دیدی سلبی و منفی به آنها می گویند که شما زیست دانشجویی ندارید و درکی از زندگی دانشگاهی ندارید، زیرا دیگر دانشگاه هایتان مثل دانشگاه های ما نیست و تجربه ای از زندگی خوابگاهی و زندگی مجردی دانشجویی دور از خانه و … اینها ندارید. آیا با این نگاه سلبی موافق هستید؟
**در پاسخ های قبلی عرض کردم که تنها با نگاه رئالیستی و علمی و کاملا تخصصی و حرفه ای و استاندارد از نوع “مطالعات دانشگاهی ” است که می توان به طرح مساله های درست درباره زیست دانشگاهی و زیست دانشجویی و نیز ارائه پاسخ های دقیق و مستند به این پرسش ها دست یافت. بنابراین در پاسخ به این پرسش باید اضافه کنم که تجربه زیسته هر نسل و دوره و کوهورت دانشجویی در ایران وابسته مقتضیات جامعه شناختی آن دوره است و معمولا ممکن است قابل تسری و تکرارپذیر برای دوره های تاریخی بعدی نباشد. برای مثالی ملموس و مستند باید بگویم که شکل گیری کاراکترهایی مانند”دانشجو- کارمند “( دانشجویی که کار می کند و به بهانه کار کلاس نمی آید و معمولا درس هم نمی خواند حتی اگر بخواهد هم نمی تواند بخواند) و “دانشجو- مدیر” و “دانشجو – سردار- سرهنگ ” ( یعنی دانشجویانی که به دانشگاه افتخار داده اند برای حضورشان!درکلاس) از نمونه ها ی منحصر بفرد زیست دانشجویی اخیر هستند و در گذشته نیز سابقه نداشته است. همین طور کاراکتر “دانشجوی بیکار جویای کار ” که شایع ترین فراوانی را دارد و اصلا در حال و هوای دیگری است . بنابراین مقایسه دوره های دانشگاهی و نسل های دانشجویی و زیست ها ی دانشجویی باید با رعایت احتیاط های لازم انجام شود.
*ورود تکنولوژی های نو و به ویژه گسترش فضای مجازی، چه تاثیری در نحوه ارتباط دانشجویان با یکدیگر و با استادان و اولیای امور دانشگاه گذاشته است؟
**سایبری شدن و اینترنتی شدن اموزش عالی خصوصا در ایران از وجوه مثبت و منفی برخورداراست. از وجه مثبت آن می توان به گسترش ادبیات علم به برکت “بایگانی اینرنتی وارشیو دیجیتالی متون دانشگاهی ” اشاره نمود که حتی درایران از طریق موتورهای جست و جوی گوگل و یاهو به سرعت و به رایگان در اختیار دانشجویان قرار گرفته است خصوصا نوع اپلیکیشن دانلودی موبایلی ان که حتی دانشجویان درکلاس می توانند پا به پای تدریس انلاین استاد از این سایت ها استفاده کنند. به نظر من بزرگ ترین مزیت زیست دانشجویی سده ۲۱ میلادی انفجار اطلاعات علمی اینترنتی و دسترسی سریع به نظریه ها و داده ها و ایده ها و یافته های علمی موردنیاز و اطلاعات مهارتی ضروری دانشجو است. حسن “زیست دانشجویی سایبری” در همین جنبه است. منتهی وجه منفی این زیست دانشجویی ان گونه که خودم بارها درکلاس های درسی ام حتی در دوره دکترا دیده ام این است که دانشجویان به موبایل بازی معتادشده اند بدون این که کم ترین توجهی به درس استاد و یا فضای مشارکتی گفت و گویی کلاسی داشته باشند. هر چند در همین کلاس ها بارها خودم ازدانشجویان خواسته ام تا مطلبی را برای تکمیل مباحث کلاسی جست و جو کنند و واقعا کا ربردی بوده است. اما درنهایت بر خلاف مثبت بودن هوشمند شدن کلاس های درسی ، وجود بایگانی اینترنتی عظیم ادبیات علمی، جست و جوی راحت و سریع و فراوان داده ها واطلاعات علمی مورد نیاز دانشجو و کلاس درس حتی در کلاس درس به صورت انلاین آن؛ اما متاسفانه “اعتیاد اینترنتی و موبایلی دانشجو” به کلاس درس هم سرایت نموده و تو گویی کلاس های درسی هم معتاد اینترنت و موبایل و شبکه های اجتماعی شده اند. به احتمال قوی باید سیاست هایی اموزشی برای کنترل کاربری درست و مجاز اینترنت و… در کلاس درس توسط دانشجویان تدبیر شود در غیر این صورت بیشتر از این شاهد پدیده ” از ریخت افتادگی کلاس درس ” خواهیم بود. بنابراین من “اینترنت دانشجویی ” و ” کلاس درسی سایبر ” را به خاطر کاربردهای مثبت / منفی هم زمان آن یک شمشیر دو لبه می دانم – یک ژانوس دو چهره.
*بخشی از زیست دانشجویی چنان که نسل های پیشین می فهمید، به فعالیت های فرادرسی دانشجویان در نهادهایی مثل انجمن اسلامی و کانون های صنفی و کانون های فرهنگی و گروه های هنری و ورزشی مثل گروه تئاتر و گروه موسیقی و گروه کوهنوردی و… می گذشت. آیا نسل جدید دانشجویان نیز چنین فعالیت هایی را تجربه می کنند؟
**زیست دانشجویی کنونی دانشجویان ما به خاطر سایبری و اینترنتی شدن آن و وفق اصطلاح دانش جذاب “مطالعات فرهنگی روزمره” studies every day cultural عمدتا یک زیست دانشجویی پر از “اطلاعات – سرگرمی ” info- entertainment است یعنی پر است از اطلاعات عمومی مورد نیاز دانشجویان به اضافه سرگرمی های ریز ودرشت اینترنتی – مجازی و واقعی و ملموس که هم سرگرم کننده است و پر کننده اوقات فراغت دانشجویان و هم به لذت بردن از زندگی یا “ژویسانس”(به قول اسلاوی ژیژک فیلسوف اجتماعی نامتعارف و جنجالی معاصر ما) منجر می شود. این زیست دانشجویی هم دردرون دانشگاه هست وهم بیرون از آن. ممکن است این “بیرون” کوه باشد یا سینما یاطبیعت ویا هر جای دیگر .قدر مسلم این است که به نظر من “ابژه های نسلی” (یعنی ایزارها و نمادها ونشانه های فرهنگی که هر نسل به واسطه آن ها هویت خود را می یابد و می سازد) دانشجویان کنونی ما با اینترنت و سرگرمی و ژویسانس قابل شناسایی است.
*یک زمانی دانشجویان به عنوان یکی از گروه های پیشرو و مرجع اجتماعی تلقی می شدند و تاثیرگذاری زیادی بر سایر اقشار و گروه های اجتماعی داشتند. آیا الان نیز چنین است یا آن طور که بسیاری از منتقدان می گویند، دانشجویان امروز «بچه تر» و وابسته تر از آن هستند که میتوانند نقش اثرگذاری داشته باشند؟
**معمولااین قید” یک زمانی” مشکل سازاست چون رد واثبات مستندات آن سخت است .اما از نظر تاریخی در یک دوره خاص زیست دانشجویی سیاسی شده می توانست برای جامعه مثمر ثمر باشد اما این مساله نمی تواند “گروه مرجع بودن ” دانشجو یعنی این که هنجارها و ارزش های دانشجویی محل رجوع دیگر گروهها باشد بحث دیگری است. به عبارت ساده تر از حیث جامعه شناختی و خصوصا در بخشی از جهان مدرن اکنونی ما که به قول پست مدرن ها ، “پست مدرن” شده است دیگر هیچ گروه مرجعی از مرجعیت برخوردار نیست حتی گروههای پیشین مانند اشراف و پیش کسوت ها وریش سفیدان و گیس سفیدان. این اتفاق برای استادان دانشگاه و روحانیت اسلامی هم رخ داده است. حتی روشنفکران مورد احترام جامعه هم دیگر آن مرجعیت سابق را ندارند. اما درعین حال این نهادها وابژه های جدید هستند که می توانند نقش گروه مرجع را بازی کنند. به نظرمن شبکه های اجتماعی و رسانه ها فعلا گروه مرجع نسبی و نحیفی هستند حتی برای دانشجویان! در مابقی موارد ظاهرا به تعبیر من ازنظریه “جامعه سیال” جامعه شناس بزرگ لهستانی – بریتانیایی، زیگمونت باومن، ما در یک جامعه پر از “گروه خود مرجع ” زندگی می کنیم که خرده روایت های محلی خوشان را از زندگی فردی و جمعی شان دارند.دانشجویان نیز چنین اند انان گروه مرجع دیگران نیستند تا اطلاع ثانوی ، اما دانشجویان “گروه خود مرجع” دانشجویان هستند مگر شرایط اجتماعی سیاسی و دانشگاهی عوض شود که دورنمای آن هم فعلا چندان واضح نیست.
تلخیص از روزنامه اعتماد در گفت و گو با سیدمحمود نجاتی حسینی(خراسانی )/ پژوهنده مطالعات دانشگاهی،
پست الکترونیکی: nejati.hosseini@gamil.com
عکس از ارتباط امروز
انتهای پیام/